سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نوشته های دانشجوی دانشگاه کرمان

بچه باش اما بچه زرنگی باش

بچه باش اما بچه زرنگی باش

 

بچه شرور و گیج و خنگ بدرد نمیخورد تو بچه زرنگی باش


پدری 4 تا بچه را گذاشت توی اتاق و گفت این جا را مرتب کنید تا من برگردم


میخواست ببیند کی چکار میکند خودش هم رفت پشت پرده

 

از آنجا نگاه میکرد و میدید


کی چکار میکند و می نوشت توی  یک کاغذ که بعد حساب کتاب کند برای خودش


یکی از بچه ها که گیج بود سرش گرم شد به بازی و خوراکی و این ها


یادش رفت آقاش گفته خانه را مرتب کنید


یکی از بچه ها که شرور بود شروع کرد خانه را به هم ریختن و


داد و فریاد کردن که من نمیگذارم کسی اینجا را مرتب کند


یکی که خنگ بود وحشت زده شد ترسید نشست وسط و


شروع کرد گریه و جیغ و داد که اقا بیا بیا ببین این نمیگذارد جمع کنیم مرتب کنیم


اما آن یکی که زرنگ بود نگاه کرد رد تن آقاش را از پشت پرده دید


تند تند همه جا را مرتب میکرد میدانست آقاش دارد توی یک کاغذ مینویسد


بعد میرود یک چیز خوب برایش میخرد هی نگاه میکرد سمت پرده میخندید


دلش هم تنگ نمیشد میدانست که همین جاست


توی دلش هم گاهی میگفت اگر یک دقیقه دیرتر بیاید


باز من کارهای بهتر انجام میدهم آخرش آن بچه شرور همه جا را ریخت بهم


هی بهم میریخت و هی میدید این دارد میخندد خوشحال است


ناراحت نمیشود وقتی همه جا را ریخت بهم همه چیز که آشفته شد

 

آن وقت آقا جان آمد


ما که خنگ بودیم گریه کردیم چیزی گیرمان نیامد

 

او که زرنگ بود و خندید کلی چیز گیرش آمد


زرنگ باش خنگ نباش گیج نباش شرور که نیستی الحمدالله گیج و خنگ هم نباش


زرنگ باش نگاه کن پشت پرده رد تنش را ببین و بخند و کار خوب کن خانه را مرتب کن

 

اقتباس از کتاب (باران خلاف نیست) نوشته کوروش علیانی



[ چهارشنبه 92/5/9 ] [ 4:26 عصر ] [ kati 69 ] نظر